پيام دوستان
+
طي زمان کن اي فلک ، مژده ي وصل يار را
پارهاي از ميان ببر اين شب انتظار را
شد به گمان ديدني، عمر تمام و ، من همان
چشم به ره نشاندهام جان اميدوار را
وحشي بافقي •
مهرباني #
ديروز 4:56 عصر
+
محبوب من
ما که توقع نداشتيم اين دنيا ما را ناز کند، يا گرم در آغوش بگيرد
فقط توقع بود که اين قدر جگرمان را نسوزاند!
محبوب من!
عدالت يعني هرچيزي، هرکسي، سرجاي خودش باشد
عدل اين است که شما دردل ما باشيد...
#محمد_صالح_علاء
عشقستان اسماعيل
102/12/14
+
.
وقتي خيال ميکني براي هميشه مردهاي،
آنوقتي که تا پلهي آخر را
با اندوه رفتهاي
و سقوط برايت حکم آزادي دارد،
فرشتهاي کمي بالاتر از تو برايت آواز ميخواند.
ستارهاي به هوايت ميدرخشد
و دروازهاي گشوده ميشود
که راهش به قلب توست.
درست همان لحظهاي که تو منتظر نيستي،
نور ميرسد.
عشقستان اسماعيل
102/12/14
+
دل کوچکي داري، و غمهايي بزرگ. چارهاي نداري جز اين که غمت را جاهاي ديگر پنهان کني.
مثلا ته چشمهايت. پشت خندههايت. در سکوت ناگهانت.
در گريه هاي دور از چشم. عيبي ندارد اگر آغشتهاي به اندوه.
کسي ابر را سرزنش نميکند، اگر تيره باشد و نبارد.
انديشه نگار
102/11/28
+
«نيمه ي من تويي و منِ من
جز " تو" با هيچ کس
ما نبوده است...»
#حسين_منزوي
انديشه نگار
102/11/28
+
.
دلم از مهر او
تار عشق مي بافد
از شوق ديدارش
شعر
خواهم آويخت
مهربانترين نگاهش را
بر ديوار دل
گرمترين کلامش را
بر گوش جان
تا در زمستان فاصله
کور نماند اجاق خاطره
انديشه نگار
102/11/28
علي علي اكبريآج
102/11/27
علي علي اكبريآج
102/11/27
كيوان گيتي نژاد و
102/11/27
ستاره ها امشب با هم مهماني از نور دارند انوار تجلي بخش ولايت بر سر مالک اشتر چه حالي دارد هر که را در بزم ولايت نکوست امشب بر تخت ياري اشتر به پا خواسته است و ره ياري مالک را در قرآنهاي پاي نيزه تا يک شمشير فاصله تا معاويه را امروز سربازان حيدر به قصد ياري اش آمده اند اي خوارج بدانيد مالک اشتر تنها نيست و اين نسل اشتر بيشمار دارد لبيک يا حيدر
لشکرهاي ام از آن است که بميرم و آرزوي شهادت بماند به دلم مگر ميشود ناجي من سيد علي قصدشهادتم را ناديده انگارد مگر استاد سيد مجتبي مرا از جرعه اکسير شهادت نداد جرعه اي با عشق؟مگر الم بر دستش نبود مرا اولين سوار عازم ميدان با خوکان صهيونيست به جنگ مگر پيکرم را ولي خدا نگرفت به زانو براي جان دادن پيش از شهادتم خدايا جز شهادت نده مرا حال دگر
كيوان گيتي نژاد و
102/11/27
مادر ماه آنجاست که رخ مته يار از آنجا مي تپد و عيان ميشود راز دو عالم در چهره ماه ولي خدا امام مطلق سيد علي س روشن و منور به تابش ميرسد مادري که جني ماه است همان کوثر جنت است که شيره وجودي اهل بيت النبوه و امامت و اولي لامر منکم در روانشان جاري است خوشا به دل عاشق که رخ ماه و مازاد والايش سيد علي س چشم او را منور کرده است
كيوان گيتي نژاد و
102/11/25
گاهي وقتي در واقعيت گم ميشوي و بي يار راهي صحرا ميشوي وقتي در دل نهنگ محبوب را مي يابي اما ستاره بخت در آنجا هم نمي يابي وقتي عالم ناسوت با عالم ناهوت در جدال است تنها بازنده آن من بنده از حقيقت خسته و تن به توهمات ليلي جان و دل سپرده اينجاست که حقيقت برايت غريبه و توهم برايت همه چيز ميشود گويي که عالم خيال برايت همه حقيقت عشق به معشوق است و ليلي در دنياي خيال همه اش مال تو است